آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف.) ، آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف)
آن که به هر جای شایسته و ناشایسته رود. آنکه خوانده و ناخوانده به سرای دیگران رود. (یادداشت به خط مؤلف.) ، آن که پای در هر کفش کند وپای افزار دیگران را پوشد. (یادداشت به خط مؤلف)
مرکب از هرزه + درای که مخفف دراینده است. (حاشیۀ برهان چ معین). کنایت از پوچ گوی و هرزه گوی و یاوه گوی باشد. (برهان). پرگوی و یاوه گوی. (ناظم الاطباء) : در کاروان ما جرس قال و قیل نیست راه سخن به هرزه درایان نمیدهیم. صائب تبریزی
مرکب از هرزه + درای که مخفف دراینده است. (حاشیۀ برهان چ معین). کنایت از پوچ گوی و هرزه گوی و یاوه گوی باشد. (برهان). پرگوی و یاوه گوی. (ناظم الاطباء) : در کاروان ما جرس قال و قیل نیست راه سخن به هرزه درایان نمیدهیم. صائب تبریزی
هرزه لای. هرزه درای. هرزه خای. هرزه گو. یاوه گوی: غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی. گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی. مسیحم که گاه از یهودی هراسم گه از راهب هرزه لا میگریزم. خاقانی. رجوع به هرزه لای شود
هرزه لای. هرزه درای. هرزه خای. هرزه گو. یاوه گوی: غورک بی مغز را صفرا بشورید و بگفت ای مموه باژگونه یافه گوی هرزه لا. سنائی. گر ترا طعنی کند ز ایشان مگیر از بهر آنک مردم بیمار باشد یافه گوی و هرزه لا. سنایی. مسیحم که گاه از یهودی هراسم گه از راهب هرزه لا میگریزم. خاقانی. رجوع به هرزه لای شود
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)
کسی که کارهای بی فایده و بیهوده می کند. (ناظم الاطباء) : به شعر گردد جاوید نام مردم نیک به شعر در بنکوهند هرزه کاران را. (یادداشت به خط مؤلف از المعجم شمس قیس رازی)